با سلام به وبلاگ معلم كلاس ششم خوش آمديد؛ لطفاً با نظرات خود ما را ياري نمائيد؛ اميدوارم لذت ببريد و براي بهتر شدن وبلاگ نظر بدهيد؛ طنز
زیارت عاشورا
شعر طنز : (با اجازه  از  خواجه حافظ شیرازی)

دیدار شخص هالو  با حافظ در صف اتوبوس و به هم ریختگی اوضاع و 

شرایط  امروز  با  زمان حافظ  ...

 

۱ ـ نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس

   دیدم به خواب حافظ ،توی صف اتوبوس

 

۲ ـ گفتم سلام حافظ  گفتا : علیک جانم

 گفتم کجا روی تو ؟ گفتا : وَالله خود ندانم

 

۳ ـ گفتم بگیر فالی گفتا : نمانده حالی

گفتم :چگونه ای تو ؟ گفتا در بندِ  بی خیالی

 

۴ ـ گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟

       گفتا که می سُرایم شعر سپیدباری

 

 

۵ ـ گفتم ز دولت عشق ؟ گفتا که کودتا شد

     گفتم رقیب؟ گفتا : او نیز کلّه پا  شد

 

 

۶ ـ گفتم کجاست لیلی؟مشغولِ  دلربایی؟

     گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی

 

 

۷ ـ گفتم بگو  ز  خالش ؟ آن خال آتش افروز

         گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز

 

 

۸ ـ گفتم بگو  ز مویش  گفتا  که  مِش نموده

      گفتم  بگو  ز  یارش  گفتا : ولش نموده

 


 

۹ ـ گفتم: چرا ؟چگونه ؟ عاقل  شُدَست مجنون؟

       گفتا : شدید گشته معتاد گَرد  و  اَفیون

 

 

۱۰ ـ گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نَمایَش؟

         گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایَش

 

 

۱۱ ـ گفتم بگو ز ساقی حالا شده  چه کاره؟

       گفتا شُدَست  منشی در دفترِ اداره

 

 

۱۲ـ گفتم زساربان گو با  کاروان غمها

       گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

 

 

۱۳ ـ گفتم بگو ز  محمل  یا  از کجاوه یادی

    گفتا : پژو ،دوو ،بنز یا  گلف نوک مدادی

 

 

۱۴ ـ گفتم که قاصدک کو؟ آن باد صبح شرقی ؟

       گفتا که جای خود را داده به فکس برقی

 

 

۱۵ ـ گفتم بیا ز هُدهُد  جوییم راه چاره

گفتا به جای هدهد دیش است و ماهواره

 

 

۱۶ ـ گفتم سلام مارا باد صبا کجا بُرد؟

      گفتا به پست داده آوُرد یا نیاوُرد ؟

 

 

 

۱۷ ـ گفتم بگو ز مُشک  آهوی دشت زنگی

      گفتا که اُدکُلن شد درشیشه های رنگی

 

 

۱۸ ـ گفتم سراغ داری میخانه ای حسابی؟

      گفت آنچه بود  از دَم  گشته چلو کبابی

 

 

۱۹ ـ گفتم بلند بوده موی تو  آن  زمانها

      گفتا که حَبس بودم  از ته زدند آنها

 

 

۲۰ ـ گفتم شما و زندان ؟ حافظ ما را  گرفتی؟

      گفتا : ندیده بودم  هالو  به  این  خرفتی !!!!!!


 




اصل شعر شاعر به همراه طنز + طنزهای دیگر

شعر حافظ :

دوش دیدم  که ملائک در میخانه زدند

                     گِل  آدم  بسرشتند و به پیمانه زدند

 

طنز شعر حافظ :

دوش دیدم  که ملائک در میخانه زدند

                      کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند

 

 

 شعر سعدی :

 سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

                   مُرده آنست که نامش به نکویی نَبَرَند 

 

شعر طنز سعدی :

سعدیا  مرد  نکونام  نمیرد  هرگز

                مُرده آن است که دستش بزنی جُم نخورد 


 


طنز بیتی از شاهنامه ی فردوسی :


 چنین گفت رستم به افراسیاب

                               برو   و  نان  سنگک   بیار 


 


بیتی از کتاب قابوسنامه (عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر)

 

تو نیکی می کن و در دجله انداز

                           که   ایزد  در  بیابانت  دهد  باز 

 

 

 

 

 

طنزی  از شعرهای فردوسی :

 

چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل

 


مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود


شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت


اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود


رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب


اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم


چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست


خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو


دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس


توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی


من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم


من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر


چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست


به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای


مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش


مقصّر در این راه ، تهمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود


چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر


ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال


اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم

 


مقایسه ی دختر و پسر ها در استفاده از خودپرداز :


 

پسرها  :

با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

کارت رو داخل دستگاه میذارن.

کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

 پول و کارت رو میگیرن و میرن.

 

دخترها :

با ماشین میرن دم بانک.

به خودشون عطر میزنن.

احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

بالأخره ماشین رو پارک میکنن.

 توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

کارت رو وارد دستگاه میکنن.

توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

کد رمز رو وارد میکنن.

2 دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

کنسل میکنن.

دوباره کد رمز رو میزنن.

کنسل میکنن.

مبلغ درخواستی رو میزنن.

دستگاه ارور (خطا) میده.

مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

دستگاه ارور (خطا) میده.

بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

پول رو میگیرن.

برمیگردن به ماشین.

آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

استارت میزنن.

 پنجاه متر میرن جلو.

ماشین رو نگه میدارن.

دوباره برمیگردن جلوی بانک.

از ماشین پیاده میشن.

کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمیذاره برای آدم)

سوار ماشین میشن.

کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.

احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

میندازن توی خیابون اشتباه.

برمیگردن.

میندازن توی خیابون درست.

پنج کیلومتر میرن جلو.

ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره)

 

 



با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ

معلم كلاس ششم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 26 تير 1394برچسب:, | 16:41 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |